بتهوون
از میان تمام آهنگسازان بزرگ احتمالا بتهوون بیش از همه مستعد غرق شدن در افکار خود بود. او موضوع های زیادی برای تفکر داشت. دمدمی مزاج، تندخو و گستاخ بود و رفتاری توهین آمیز داشت اما می توانست خون گرم، مهربان و خوش مشرب نیز باشد. تنها باید روز مناسبی به دیدن او می رفتید. پدر بزرگ بتهوون سرپرست موسیقی دربار گزینشگر بن و نیز تاجری موفق بود. پدرش به زحمت موسیقی دانی متوسط بود و بسیار دوست داشت پسرش کودک موسیقی دانی نابغه، درست مانند موتسارت شود.بتهوون کوچک درس های پیانوی خود را هنگامی شروع کرد که بسیار کم سن بود، در واقع آن قدر کوچک بود که روی نیمکت پیانو می ایستاد تا دستش به شستی ها برسد. در یازده سالگی مدرسه را ترک کرد و در شانزده سالگی نوازنده ارگ دربار گزینشگر بن شد. در این زمان نگارش قطعاتی کوچک را آغاز کرده بود و در اجرای موسیقی در اولین نگاه بسیار مهارت داشت.
در 1792 به وین رفت و برای مدتی کوتاه از هایدن؛ آلبرشتسبرگر و سالی درس گرفت. او کله شق تر از آن بود که چیز زیادی از این معلم ها یاد بگیرد. یوهان شنگ تمرین های بتهوون را پیش از تحویل دادن به هایدن تصحیح می کرد و به این ترتیب مانع شرمندگی اش می شد. بتهوون به عنوان پیانیست کنسرت، در جامعه وین کاملا موفق بود، هر چند آداب و رسوم معمول را مراعات نمی کرد. اشراف متوقع بودند که او مطیع باشد و جایگاه خود را بشناسد. بتهوون جایگاه خود را می دانست - فقط این جایگاه با آنچه آنها در ذهن داشتند متفاوت بود. او یک بار به حامی خود، شاهزاده لیخوفسکی گفت: « هزاران شاهزاده وجود دارند اما بتهوون فقط یکی است.» او چنان به موسیقی متعالی می اندیشید که نمی توانست فرصتی برای توجه به ظرافت های رفتار اجتماعی داشته باشد. هنگامی که ایگناس شوپانتسیگ ویولنیست درباره دشواری پاساژ خاصی در یکی از کوارتت های زهی بتهوون شکایت می کرد آهنگساز بر سر او فریاد کشید: « نمی توانم به فکر ویولن بیچاره تو باشم وقتی که با خداوند صحبت می کنم. »
نباید از آنچه علت اهمیت بتهوون است غافل ماند. ممکن است آدمی خشن و شلخته بوده باشد اما آهنگسازی یزرگ بود. او 9 سمفونی، 5 کنسرتو پیانو، 16 کوارتت زهی، 10 سونات ویولن و 5 سونات ویولن سل، 30 سونات پیانو، 2 مس، موسیقی مجلسی بیش از آنکه بتوانم نام ببرم، یک دوئت برای دو جام شیشه ای و یک اپرا به نام فیدلیو و چهار اورتور برای شروع آن نوشته است. بتهوون هرگز ازدواج نکرد شاید بر خلاف باخ، گریگ یا استراوینسکی دختر عمویی واجد شرایط نداشت تا با او ازدواج کند. بتهوون از ماگدالنه ویلمان؛ خواننده ای در اپرای دربار وین خواستگاری کرد اما او جواب رد داد چون به نظرش بتهوون « بسیار زشت و نیمه دیوانه بود. »
البته بزرگ ترین فاجعه زندگی بتهوون ناشنوایی فزاینده او بود که در حدود سی سالگی متوجه آن شد و قبل از آنکه پنجاه ساله شود شنوایی اش را به طور کامل از دست داد. همچنان که سال ها از پی هم می گذشتند او سیم های بیشتر و بیشتری از پیانو را پاره می کرد چون بر روی شستی ها می کوبید تا بتواند صداها را بشنود. بتهوون سرانجام کاملا به زانو درآمد و در 1827 در گذشت. در مراسم تشییع جنازه بتهوون جمعیتی بیست هزار نفری در خیابان ها صف بستند تا برای آخرین بار به او ادای احترام کنند. شوبرت و هومل از کسانی بودند که تابوتش را حمل کردند. ما می دانیم او آهنگساز بزرگی بود چون مغز بزرگی داشت و همچنان که واگنر اشاره کرده است چون این مغز در جمجه ای ضخیم قرار گرفته بود. همچنان که گزارش کالبد شکافی با بیانی فصیح به این موضوع می پردازد: « مغز او آب کمتری از مغز معمولی داشته است و چین خوردگی های مغز او دو برابر عمیق تر و پرشمارتر از آن چیزی است که در مغز معمولی به چشم می خورد. » مطمئنا آنجا اتفاقی می افتاده است.