موسیقی کلاسیک

موسیقی از دیگاه هگل



هگل در مقایسه با سایر فیلسوفان دوره رومانتیک، دیدگاه متفاوتی به موسیقی دارد. در حقیقت، او موسیقی را وجه ناقصی از یک حقیقت منسجم می داند؛ در صورتی که برای فلاسفه ای چون نیچه و شوپنهاور، موسیقی در هستی نقشی مرکزی و اصلی دارد. هگل نظریات خود را در زمینه موسیقی، به سه موضوع اصلی تقسیم کرد:

1- ویژگی کلی موسیقی

2- خصوصیات ویژه وسایل بیان موسیقی

3- رابطه میان وسایل بیان موسیقی و محتوای آن

بحث درباره موضوع اول ( ویژگی کلی موسیقی ) از مقایسه موسیقی با سایر هنرها آغاز می شود. هگل پایه و اساس موسیقی را مناسبات کمیت یا به عبارت دقیق تر، تناسب می داند. از این رو، موسیقی و معماری به هم نزدیک می شوند؛ زیرا پایه و اساس هنر معماری هم تناسب های ریاضی است. معماری متعلق به آن حیطه از روح است که در آن، اثر هنری ماندگار است و از بیرون به آن نگریسته می شود. اما موسیقی با صداهای گذرا تولید می شود و به عقیده هگل « مستقیما به وسیله گوش به حیات باطنی قلب کشیده می شوند و روح را با عواطف در هم دلی با آن، هماهنگ می سازند ». هگل عقیده دارد که موسیقی، بر خلاف نقاشی و هنرهای تجسمی، دارای حیطه های طبیعی بیرون از اشکال موجود نیست که به پیروی از آن ملزم باشد: « دامنه اطاعت موسیقی از قانون و ضرورت اشکال آن، اساسا در حیطه نت ها قرار می گیرد و وارد چنان رابطه نزدیکی با خصلت خاص مضمونی که در آن ها قرار دارد، نمی شود و در استفاده از آن ها غالبا میدان وسیعی برای آزادی ذهنی آفرینش باقی می گذارد» .

درباره موضوع دوم، آنچه هگل « وسایل بیان موسیقی می نامد »، همان عناصر تشکیل دهنده موسیقی، یعنی ریتم ( زمان )، هارمونی و ملودی است. « نت های جداگانه نه صرفا صدایشان، بلکه قاطعیت کاملا خاصشان را به وسیله ویبراسیون یک جسم به دست می آورند ». به نظر هگل، نت موسیقی یک انعکاس است که وجود خارجی آن به سرعت ناپدید می شود. جسمی که مرتعش می شود تا نت موسیقی را تولید کند، در حالت ایستایی خود نفی می شود؛ اما به محض به سر رسیدن نت، به این حالت باز می گردد. به باور هگل، نت موسیقی دارای سه جنبه است: الف - عنصر زمان که نت در حیطه آن قرار می گیرد. ب - خود صدای نت، یعنی تفاوت ها در صدای حسی مواد و این بدان معناست که هر نت به صورت مستقل و در کنار نت های دیگر دارای تفاوت صدایی است. ج - در نت روحی وجود دارد که به آن جان می بخشد: آن ها را در کلی آزادانه کامل می کند و در حرکت زمانی و صدای واقعیشان، بیانی از روح به آن ها می دهد.

او هارمونی را قواعدی می داند که از طریق آن، موسیقی راه تکاملی خویش را پیش می گیرد. و ارزش ملودی برای او به آن حد است که ریتم و هارمونی را بدون ملودی، فاقد ارزش موسیقایی می داند. هگل ریتم و هارمونی را کاملا انتزاعی می داند و عقیده دارد که آن دو فقط از راه ملودی، « هستی واقعا موسیقایی » خود را به دست می آورند.

درباره موضوع سوم، هگل بحث مفصلی درباره موسیقی با کلام و بی کلام دارد. هگل در انتقال بحث از موسیقی به شعر می گوید: « موسیقی به دلیل یک سویه بودنش باید از معنای دقیق واژه ها کمک بگیرد و برای همراهی با بیان دقیق و ویژه موضوع، نیاز به متنی دارد که به جریان موسیقی در قالب نت ها زندگی ببخشد. از راه بیان این اندیشه ها و احساسات است که موسیقی می تواند آن ها را به شکلی واضح تر و مطمئن تر آشکار کند ». از سوی دیگر، هگل در مورد موسیقی مستقل یا موسیقی بدون کلام می گوید: « اصل موسیقی همان حیات برونی فرد یا درون نگری ذهنی است. اما در نهفته ترین وجود خویشتن انضمامی، همان خود ذهنیت است که با هیچ مضمون و محتوی ثابتی مشخص نمی شود. در نتیجه، مجبور به حرکت کردن در این جهت یا آن جهت نیست؛ بلکه در آزادی بی حدی بر خود متکی است». وی عقیده دارد که موسیقی سازی یا بدون کلام، آنها برای افراد حرفه ای قابل درک است، زیرا این موسیقی را با قوانین و قواعدی که آشناست، مقایسه می کند؛ در صورتی که شخص غیر حرفه ای موسیقی را از آن رو دوست دارد که احساسات و عقاید را به طور قابل فهمی بیان می کند.

آخرین نکته درباره نگاه فلسفی هگل به موسیقی، در مورد ذات آن است. از دید هگل، موسیقی به طور قابل قبولی دارای محتوا و معناست؛ اما این محتوا به صورتی که در هنرهای تصویری و ادبی وجود دارد، نیست. به عبارت دیگر موسیقی به جهان برون ذات یا جهان که محل تلاقی حامل و محمول است، دچار کاستی است. در نتیجه، فقط به صورت ذهنی یا درون ذاتی باقی می ماند. به بیان دیگر، هگل بر این باور است که برای آن که موسیقی محتوای مشخصی داشته باشد، این محتوا باید از خارج و از طریق کلمات به آن القا شود.

فلاسفه و موسیقی - اثر آرین رحمانیان