موسیقی کلاسیک

طرحی کلی از تاریخ موسیقی کلاسیک 3



آهنگسازان رمانتیکی چون فردریک شوپن، فرانتس شوبرت، و روبرت شومان، یا حتی یوهانس برامس، و پیوتر ایلیچ چایکوفسکی، عموما می دانستند که رمانتیسم را تا کجاها بکشانند؛ اگرچه در شکل افراطی آن، به موسیقی ریشارد واگنر می رسیم: آهنگساز اپراهای عظیم و متولد آلمان که هیچ وقت نفهمید که نباید انگشت توی سوراخ زنبور کرد. آهنگسازانی چون جوزپه وردی، جاکومو پوچینی و ریشارد اشتراوس به نوشتن اپراهای بزرگ و پر سر و صدا ادامه دادند اما همچنان که قرن نوزدهم زمام امور را به قرن بیستم می سپرد بعضی آهنگسازان نگران بودند که مبادا حرف های گفتنی شان تمام شده باشد.

ایگور استراوینسکی ریتم های قدرتمند و بسیاری از عناصر موسیقی جاز را به آثار خویش اضافه کرد. موسیقی استراوینسکی به گونه ای بود که شما هیچ وقت دقیقا نمی دانستید که در کار بعدی او باید منتظر چه چیزی باشید. آرنولد شونبرگ با کنار گذاشتن سیستم هارمونیک گام های ماژور و مینور که سالیان سال مورد استفاده بودند برای مدتی پشت همه را سخت لرزاند. او این سیستم را با چیزی کاملا جدید که خود سریالیسم می نامید جایگزین کرد. اساس این سیستم یک فرمول ریاضی دقیق بود که با استفاده از همه ی 12 نت گام کروماتیک، « ردیف های صدایی » را به وجود می آورد. مشکل اینجاست که سریالیسم بر روی کاغذ بهتر از آن چیزی به نظر می آید که هنگام اجرا شنیده می شود. ( در واقع بسیار شبیه به موسیقی ای است که ریاضی دان ها نوشته باشند و احتمالا خیلی بهتر از محاسبات ریاضی موسیقی دان ها نیست. )

بعضی ها شونبرگ را به خاطر جسارتش تحسین کردند اما بعضی دیگر معتقد بودند او آمد زیر ابروی طرف را بردارد، چشمش را کور کرد و نگران بودند که سرانجام موسیقی را به هرج و مرج خواهد کشاند. برخی آهنگسازان با کشف مجدد سبک های موسیقی گذشته و به روز کردن آنها به شیوه ی شخصی شان، خود را از لبه پرتگاه کنار کشیدند، ( چیزی مانند پخش مجدد فیلم های قدیمی در برنامه آخر شب تلویزیون ). به این ترتیب ما شاهد پیدایش موج جدیدی از نئو کلاسیسم، نئو رمانتیسم و حتی نئو مدیوالیسم ( قرون وسطایی جدید ) هستیم. درباره آنچه که پس از این اتفاق خواهد افتاد حدس شما به همان خوبی حدس من است. شاید هم بهتر. ( تمام )

باقی قضایای تاریخ موسیقی - اثر: دیوید دبلیو. باربر